loading...
هیئت فرهنگی مذهبی غریب مدینه(شهر مقدس قم-بنیاد)
هیئت فرهنگی مذهبی غزیب مدینه بازدید : 116 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (1)

میثم بن یحیای تمار»، از بزرگان شیعه و از افرادی است که در راه تشیع خود و محبت امام علی(ع) در اواخر سال 60 هجری به شهادت رسید. او از بردگان زنی از قبیلۀ بنی اسد بود که حضرت علی (ع) او را خریده و آزاد کرد و سپس یکی از یاران مخلص امام علی(ع) و بعد از ایشان از اصحاب امام حسن(ع) و امام حسین(ع) شد. کتابی حدیثی نیز به میثم نسبت داده شده است.[1]
خاندان میثم نیز از بزرگان شیعه شدند، به طوری که ابن ندیم، فهرست‏‌نگار و کتاب‌‏شناس معروف، على بن اسماعیل بن میثم تمّار را نخستین کسى مى‏‌داند که در مسئله امامت، رساله‏‌اى نوشت و نام دو تک‌‏نگاره از وى را به نام‌‌هاى «الامامة» و «الاستحقاق» نیز به میان مى‌‏آورد.[2]
برده بودن میثم اشاره به این دارد که وی از مردم عجم بوده،[3] و بعید نیست که وی ایرانی باشد.[4] شیخ مفید در این باره می‌فرماید: «امام علی(ع) آن‌گاه که میثم را خریده و آزاد کرد از نام او پرسید، گفت: نام من سالم است. حضرت به او فرمودند: این‌گونه از رسول خدا(ص) به یاد دارم که فرموده بود: نام قبلی تو که در عجم داشته‌‌ای، میثم بود؟ گفت: این چنین است و خدا و رسولش و شما ای امیر مؤمنان راست می‌‌گویید. امام فرمودند: به همان اسم قبلی بازگرد! پس دوباره نامش میثم شد.[5]
میثم در لغت عرب از «وثم» گرفته شده است که به معنای شکستن و خرد کردن است.[6] و میثم به کسی گفته می‌‌شود که بر هرچه گذر می‌‌کند آن‌را می‌‌شکند و از بین می‌‌برد.[7] اما مشخص نیست که معنای غیر عربی میثم نیز همین باشد.
امام علی(ع) آیندۀ میثم را از سال‌‌ها قبل به او گوشزد کرده بودند، در روایت آمده است که: روزی امیر المؤمنین (ع) به او فرمود: همانا تو پس از من گرفتار شده و به دار آویخته خواهی شد و چون سومین روز (به دار کشیدنت) شود از سوراخ‌‌هاى بینى و دهانت خون جاری شود که ریشت را رنگین نماید، پس چشم به راه آن خضاب (و رنگین شدن) باش! بدان که تو بر در خانه «عمرو بن حریث» به دار آویخته خواهى شد، و تو دهمین نفرى هستی که در آن‌‌جا به دار آویخته شده و چوب تو (که بر آن به دارت زنند) کوتاه‏‌تر از آنان است.
برو تا آن درخت خرمایى که بر تنه آن به صلیب کشیده می­‌شوى را نشانت دهم؛ امام(ع) (او را آورده و) محل به دار کشیدن او را نشانش داد، و میثم تا زنده بود به پاى آن درخت مى‌‏آمد و نماز می‌‌خواند و می‌‌گفت: چه فرخنده درختى هستى، من براى تو آفریده شده‌‏ام، و تو به خاطر من رشد کرده‌‌ای!
میثم در همان سالى که او را کشتند حج به جا آورد، و (در مدینه) به خانه ام سلمه؛ همسر گرامی پیامبر(ص) رفت. ام سلمه به او گفت: تو کیستى؟ گفت: من میثم هستم، گفت‏: به خدا سوگند چه بسیار رسول خدا (ص) تو را یاد مى‌‏کرد، و سفارش تو را به على(ع) می‌‌فرمود.
چون میثم از مدینه به کوفه بازگشت، عبید اللَّه بن زیاد که والی کوفه شده بود؛ دستور داد او را گرفته و به نزدش آوردند، به عبید اللَّه گفتند: این مرد از نیکوکارترین مردمان (و نزدیک‌‌ترین آنان) در نزد على(ع) بود، گفت: واى بر شما این مرد عجمى (چنین بود)؟
گفته شد: آرى! عبید اللَّه به او گفت: خداى تو کجا است؟ میثم گفت: در کمین هر ستم‌کارى است و تو یکى از آن ستم‌کاران هستى، پسر زیاد گفت: تو ای عجمى! به این جرأت رسیده‌‌ای که هر چه خواهى بگوئى! آقایت (على بن ابی طالب) گفته که من با تو چه خواهم کرد؟!
میثم گفت: به من خبر داده که تو مرا (زنده) بر دار می‌‌کشی! و من می‌‌دانم بر چوب کدام درخت و در کجا و چگونه به شهادت می‌‌رسم.[8]
عبید الله امر کرد تا دو دست و دو پاى وى را قطع کردند، اما او با همین وضعیت بر بالاى چوبه دار مشغول به بیان فضائل أمیر المؤمنین (ع) بود، گویا خطیبى است که بر روى چوبه‏‌ها سخن مى‌‏گوید. عبید الله دستور داد تا زبان او را بیرون آوردند و بریدند، سپس شکمش را دریدند تا آن که به شهادت رسید.
و چنین بود که میثم همان طور که امام علی(ع) پیش‌بینی کرده بود به شهادت رسید و شهادت او ده روز قبل از آمدن امام حسین(ع) به عراق بود.[9]

[1].
شیخ طوسی، محمد بن حسن، الفهرست‏،ص 263، المکتبة المرتضویة، نجف اشرف، بی تا؛ سبحانی، جعفر، موسوعه طبقات الفقهاء، ج 1، ص 536، انتشارات امام صادق(ع)، قم، 1418ق.
[2].
جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، ص 22، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، مشهد، 1381ش.
[3].
عرب به کسانی که غیر عرب باشند، عجم می گویند البته اطلاق این کلمه به فارسی زبانان شایع است.
[4].
برخی از محققان به صراحت وی را ایرانی دانسته اند. نک: عسکری، سید مترضی، نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص 125، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، تهران، 1382ش.
[5].
شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج1، ص 323، موسسه آل البیت(ع)، قم، 1413ق.
[6].
ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، ج 1، ص 433، دار العلم للملایین، بیروت، بی تا.
[7].
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 8، ص 250، نشر هجرت، قم، بی تا.
[8].
الارشاد، ج1، ص 323 تا 325.
[9].
همان

هیئت فرهنگی مذهبی غزیب مدینه بازدید : 47 دوشنبه 09 دی 1392 نظرات (0)

حدود چهارده قرن پيش وقتي كه حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ از جانب خداوند به پيامبري رسيد و دعوت خود را آغاز كرد، افرادي كه درونشان پاك بود و دنبال حقيقت بودند از همه زودتر به نزد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ آمده و با شنيدن سخنان پيامبر و با گوش دادن به آيه‌هاي قرآن كريم، گم شده خويش را يافته و به پيامبر و دين اسلام ايمان آوردند و از اصحاب اولية حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ گرديدند، از جمله اين افراد سلمان فارسي يا سلمان محمدي بود
سلمان نامش قبل از مسلمان شدن روزبه[1] بود و پسر يكي از دهقانان از اهالي روستاي جي اصفهان يا از رامهرمز فارس بوده است: تاريخ تولدش معلوم نيست ولي طبق آن چه كه گفته شده، عمر طولاني داشته و در سال 34 يا 36 هجري فوت كرده است.[2] 
سلمان جزء اولين كساني بود كه اسلام آورده و در جنگ‌هاي بسياري همراه پيامبر و ديگر مسلمانان با مشركان و كافران جنگيد. او در ايمان به پيامبر و اسلام به عالي‌ترين درجة ايمان رسيد[3] و در ميان اصحاب پيامبر هيچ كس به مقام و شأن سلمان نمي‌رسيد چرا كه سلمان به گفته علي ـ عليه السلام ـ مثل لقمان حكيم بلكه از لقمان هم بهتر بود و اسم اعظم را مي‌دانست.[4] سلمان به علم و علماء عشق مي‌ورزيد و آنها را دوست مي‌داشت
سلمان قبل از مسلمان شدن به آئين زرتشت كه آئين ايرانيان بود، معتقد بود و گويا در دوران كودكي به دين مسيحيت گرويده[5] بود از آنجائي كه با سواد بود مطالعات بيشتري در رابطه با ساير اديان داشت و به دنبال دين حق و كامل مي‌گشت و در اين رابطه حتي سفرهاي پرخطري را به شهرهاي مختلف كرد و سختي سفر را به جان خريد تا به واقعيت و حقيقت برسد وقتي كه به سرزمين حجاز مي‌رسد به خدمت يكي از بزرگان قبيله بني كلب مي‌آيد و بعد از مدتي به يكي از بزرگان قبيله بني قريظه فروخته مي‌شود و به مدينه مي‌رود[6] و به ارباب خود خدمت مي‌كرد ولي هميشه دنبال گمشده خويش بود تا وقتي كه آوازة پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در ميان مردم حجاز پيچيد و همه مي‌گفتند، شخصي ادعا مي‌كند كه از طرف خداوند يكتا آمده و تمام حرف هايي كه مي‌زند از جانب خداوند است و حرفهاي خوب و موزون مي‌زند كه هر شنونده را مجذوب مي‌كند. سلمان علاقمند مي‌شود كه اين فرد را ملاقات كند. وقتي كه پيامبر را مي‌بيند و سخنان پيامبر را مي‌شنود و نشانه هايي را كه در كتابها در مورد پيامبر خوانده بود آنها را در پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مي‌بيند. خيلي خوشحال مي‌شود پس شهادتين[7] را مي‌گويد و مسلمان مي‌شود. با قبول اسلام سلمان گم شده خود را مي‌يابد
همانطور كه گفته شد، سلمان يكي از مسلمانان با ايمان و دوستدار پيامبر و علي ـ عليه السلام ـ بود و پيش مسلمانان از مهاجر و انصار[8] احترام فراوان داشت، طوري كه مهاجر و انصار با هم بر سر اين كه سلمان از كدام گروه باشد با هم رقابت مي‌كردند و هر كدام مي‌گفتند سلمان از گروه ماست. از آنجائي كه پيامبر هم سلمان را دوست مي‌داشت و براي اين‌كه مهاجر و انصار هم با هم رقابت نكنند و سلمان هم به درجه بالائي كه لايق آن بود برسد فرمودند: سلمان نه از مهاجر است و نه از انصار بلكه «سلمان از ما اهل بيت است».[9] و از اين به بعد به سلمان، سلمان محمدي مي‌گفتند كنيه او ابوعبدالله، ابواسحاق و ابوالحسن بود.ه است
سلمان از آن جايي كه در ايران تجربه‌هاي زيادي اندوخته بود، از اين تجربه‌ها در جهت كمك به اسلام هم استفاده مي‌كرد. وقتي كه مشركين مكه در جنگ احزاب (خندق) خواستند به مدينه حمله كنند و به اسلام ضربه نهائي را بزنند و پيامبر و مسلمين با هم مشورت كردند كه چه بايد بكنند، هر كس چيزي مي‌گفت. يكي مي‌گفت بايد بيرون شهر برويم و با دشمنان جنگ بكنيم، يكي مي‌گفت: در شهر بمانيم و در كوچه‌ها با دشمن بجنگيم. وقتي نوبت به سلمان رسيد گفت: ما در ايران در اين گونه جنگها كه با روميان داشتيم، دور شهر خود را خندق مي‌كنديم. به اين ترتيب از شهر و خانه هايمان دفاع مي‌كرديم. پيامبر وقتي رأي سلمان را شنيد آنرا پسنديد و در نتيجه در جنگ خندق (احزاب) با استفاده از نقشه سلمان مسلمانان پيروز شدند.[10] 
بعد از رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هم سلمان همواره كنار اهل بيت پيامبر بود و به دختر پيامبر يعني حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و علي ـ عليه السلام ـ علاقه زيادي داشت و هميشه پيرو آن بزرگواران بود
تا اين كه در سال 34 يا 36 هجري وفات كرد و حضرت علي او را غسل داد و كفن كرد و بر او نماز خواند و دفن كرد. قبر سلمان در شهر مدائن نزديك بغداد است.[11] 
معرفي منابع، جهت مطالعه بيشتر
1
ـ سلمان نخستين مسلمان ايراني، داود الهامي
2
ـ معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي
3
ـ سلمان فارسي، سيد جعفر مرتضي عاملي
4
ـ پيامبر و ياران، عالمي دامغاني.


[1] . حسيني دشتي، سيد مصطفي، معارف و معاريف، ج 7، كلمه سلمان
[2] .
عاملي، سيد جعفر مرتضي، سلمان فارسي، ترجمه سيدمحمد حسيني، قم، انتشارات اسلامي، چاپ اول، 1370 ص 14
[3] .
همان
[4] .
خواجويان، محمدكاظم، تاريخ تشيع، مشهد، انتشارات جهاد دانشگاهي، چاپ چهارم، 1379، ص 26
[5] .
سيد جميلي، صحابة النبي، انتشارات بيروت، دارالكتاب العربي، چاپ اول، 1407 هـ، ص 77
[6] .
همان
[7] .
سلمان بعد از مسلمان شدن توسط پيامبر(ص) از بردگي آزاد مي‌شود، در سال اول هجرت
[8] .
مهاجر: به گروهي از مسلمانان گفته مي‌شد كه بر اثر آزار و اذيت مشركان با اجازه پيامبر از مكه به حبشه و مدينه هجرت كردند. انصار: به افرادي گفته مي‌شد كه از اهالي مدينه بودند و به پيامبر كمك و ياري مي‌كردند
[9] .
ابن هشام، سيره ابن هشام، ج 2، ص 224، قمي، شيخ عباس، منتهي الامال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1373، ج 1، ص 219
[10] .
عاملي، جعفر مرتضي، پيشين، ص 63
[11] .
قمي، شيخ عباس، منتهي الامال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1373، ج 1، ص 222؛ عاملي، پيشين، ص 19.(اندیشه ی قم)

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 62
  • کل نظرات : 84
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 13
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 232
  • بازدید ماه : 785
  • بازدید سال : 3,875
  • بازدید کلی : 30,183